شماره ١٩٩: مرا خيال تو شبها به خواب نگذارد

مرا خيال تو شبها به خواب نگذارد
چو تن به خواب دهم اضطراب نگذارد
خيال آرزوئي مي پزم که مي ترسم
اگر تو هم بگذاري حجاب نگذارد
به طرف جوي اگر بگذري به اين حرکات
خرامش تو تحرک در آب نگذارد
تو گرم قتل اجل نارسيده اي که شوي
فلک به سايه اش از آفتاب نگذارد
به من کسي شده خصم اي اجل که در کارم
عنان به دست تو سنگين رکاب نگذارد
ز ناز بسته لب اما به غمزه فرموده
که يک سئوال مرا بي جواب نگذارد
هزار جرعه دهد عشوه اش به بوالهوسان
چو دور محتشم آيد عتاب نگذارد