شماره ١٩٧: زخم او يکبارگي امروز بر جان مي رسد

زخم او يکبارگي امروز بر جان مي رسد
چاک جيب نيم چاک من به دامان مي رسد
تير پر کش کشته او کو که ريزم بر جگر
دوش مشکل مي رسيد امروز آسان مي رسد
بود در تسخير بيداري من دي با محال
آن محال امروز پنداري به امکان مي رسد
گر کند آهنگ شوخي يکدم ديگر چو ني
ناله هاي نيم آهنگم به افغان مي رسد
دوش چشم کافرش دستي چو بر دينم نيافت
چشم زخمي بي شک امروزم به ايمان مي رسد
چشمم آراميده دريائيست ليک از موج عشق
کار اين دريا دم ديگر به طوفان مي رسد
شرح تيزيهاي مژگانش چه پرسي محتشم
حالت اين نيشتر چون بر رگ جان مي رسد