شماره ١٨٨: آن مه که صورتش ز مقابل نمي رود

آن مه که صورتش ز مقابل نمي رود
از ديده گرچه مي رود از دل نمي رود
زور کمند جذبه من بين که ناقه اش
بسيار دست و پا زد و محمل نمي رود
حاضر کنيد توسن او کز سرشک من
ره پر گلست و ناقه درين گل نمي رود
طور من آن يگانه نمي آورد به ياد
تا با رفيق تو دو سه منزل نمي رود
مجنون صفت رميده ز شهرم دل آنچنان
کش مي کشند اگر به سلاسل نمي رود
تيغ اجل سزاست تن کاهل مرا
کاندر قفاي آن بت قاتل نمي رود
در بحر عشق محتشم از جان طمع ببر
کاين زورق شکسته به ساحل نمي رود