شماره ١٨٦: دلا نخل امل بنشان که باز آن سروناز آمد

دلا نخل امل بنشان که باز آن سروناز آمد
تو هم اي خان باز آ که عمر رفته باز آمد
گريزان شد فراق و هجر بي خم زد تو هم اکنون
روي افسرده کي کان مايه سوز و گداز آمد
بزن بر بام چرخ اي بخت ديگر نوبت عشقم
که با حسن بلند آوازه باز آن سروناز آمد
دگر غوغاي مرغانست در نخجير گاه او
که آواز پر شهباز و بانک طبل باز آمد
تو نيز اي دل که مالامال رازي مطمئن باشي
که آن جنبش نشين بحر بي آرام باز آمد
دگر ما و بهاي خون خود کردن چو آب ارزان
که با سرمايه ناز آن خريدار نياز آمد
مخور غم محتشم من بعد کان غمخوار پيدا شد
مزن ديگر دم بيچارگي کان چاره ساز آمد