شماره ١٤٣: دوش گفتند سخنها ز زبان تو صريح

دوش گفتند سخنها ز زبان تو صريح
لله الحمد که شد کين نهان تو صريح
بود عاشق کشي اندر همه عهدي پنهان
آخر اين رسم نهان شد به زمان تو صريح
خوش برانداخته اي پرده که در خواهش مي
هست در گوش من امشب سخنان تو صريح
دوش در مستي از آن رقعه نويسي هر حرف
که دلت داشت نهان کرد بيان تو صريح
آن که مي داشت عبور تو به مسجد پنهان
دوش مي داد به ميخانه نشان تو صريح
با تو هم دشمني غير عيان شد امروز
بس که سوگند غلط خورد به جان تو صريح
به کنايت سخن از جرم کسي گفتي و گشت
کينه محتشم از حسن بيان تو صريح