شماره ١٤٢: زهي ز تو دل ناوک سزاي من مجروح

زهي ز تو دل ناوک سزاي من مجروح
دلت مباد به تير دعاي من مجروح
عجب مدان که به تير دعا شود دل سنگ
ز شست خاطر ناوک گشاي من مجروح
شکست شيشه دل در کفش که مي خواهد
به شيشه ريزه آزار پاي من مجروح
ز خاک تربت من گل دميد و هست هنوز
ز خار گلي داغهاي من مجروح
جراحت دل ريشم ازين قياس کنيد
که هست صد دل بي غم براي من مجروح
دلم ز سوزن الماس درد خون شد و گشت
درون هم از دل الماس ساي من مجروح
شد از دم تو مسيحا نفس دل مرده
دواپذير و دل بي دواي من مجروح
خدنگ هجر تو زود از کمان حادثه جست
ز ما سوا نشد و ماسواي من مجروح
نماند محتشم از دوستان دلي که نشد
ز سوز گريه بر هاي هاي من مجروح