شماره ٩٤: آينه جان به جز آن روي نيست

آينه جان به جز آن روي نيست
سلسله دل به جز آن موي نيست
رخ اگر اينست که آن ماه راست
روي دگر ماه و شان روي نيست
قد اگر اين است که آن سرور است
سرو سهي را قد دلجوي نيست
نگهت اگر نگهت گيسوي اوست
يک سر مو غاليه را بوي نيست
گر سخن اينست که او مي کند
در همه عالم دو سخنگوي نيست
خوي بد از فتنه گريهاي اوست
يار به از دلبر بدخوي نيست
محتشم از جان چو سگ کوي اوست
آه چرا بر سر آن کوي نيست