نظاره کردن ماهرويان در بزم شاه موبد

پريرويان گيتي هامواره
شده بر بزمگاه او نظاره
چو شهرو ماه دخت از ماه آباد
چو آذربادگاني سرو آزاد
ز گرگان آبنوش ماه پيکر
هميدون از دهستان ناز دلبر
ز ري دينارگيس و هم زرين گيس
ز بوم کوه شيرين و فرنگيس
زاصفاهان دو بت چون ماه و خورشيد
خجسته آب ناز و آب ناهيد
به گوهر هردوان دخت دبيران
گلاب و ياسمن دخت وزيران
دو جادو چشم چون گلبوي و مينوي
سرشته از گل و مي هردو را روي
ز ساوه نامور دخت کنارنگ
کزو بردي بهاران خوشي و رنگ
هميدون ناز و آذرگون و گلگون
به رخ چون برف وبر وي ريخته خون
سهي نام و سهي بالا زن شاه
تن از سيم و لب از نوش و رخ از ماه
شکرلب نوش از بوم هماور
سمن رنگ و سمن بوي و سمن بر
ازين هر ماهرويي را هزاران
به گرد اندر نگارين پرستاران
بتان چين و ترک و روم و بربر
بنفشه زلف و گل روي و سمن بر
به بالا هريکي چون سرو آزاد
به جعد زلف همچون مورد و شمشاد
يکايک را ز زر ناب و گوهر
کمرها بر ميان و تاج بر سر
ز چندان دلبران و دلنوازان
به رنگ و خوي طاووسان و بازان
به ديده چون گوزن رودباري
شکاري ديده شان شير شکاري
نکوتر بود و خوشتر شهربانو
به چشم و لب روان را درد و دارو
به بالاسرو و بار سرو خورشيد
به لب ياقوت و در ياقوت ناهيد
رخ از ديبا و جامه هم ز ديبا
دو ديبا هردو درهم سخت زيبا
لبان از شکر و دندان ز گوهر
سخن چون گوهر آلوده به شکر
دو زلف عنبرين از تاب و از خم
چو زنجير و زره افتاده درهم
دو چشم نرگسين از فتنه و رنگ
تو گفتي هست جادويي به نيرنگ
ز مشک موي او مرغول پنجاه
فرو هشته ز فرقش تا کمرگاه
ز تاب و رنگ مثل ريزش زاج
ز سيم آويخته گسترده بر عاج
کجا بنشست ماه بانوان بود
کجا بگذشت شمشاد روان بود
زمين ديبا شده از رنگ رويش
هوا مشکين شده از بوي مويش
زرنگ روي، گل بر خاک ريزان
ز تاب موي عنبر باد بيزان
هم از رويش خجل باد بهاري
هم از مويش خجل عود قماري
چو گوهر پاک و بي آهو و درخور
وليک آراسته گوهر به زيور
برو زيباتر آمد زر و ديبا
که بي آن هردوان خود بود زيبا