شماره ٢٠

آن کيست بر آن سپهر اعظم
وان کيست وراي هر دو عالم
از خاک يکي سواد افتد
وز آب درو بلاد احکم
کم کار ولي درو جهان گم
کم نام ولي دو کون ازو کم
در نور جبينش حج اکبر
در نقش نگينش اسم اعظم
جايي مرو و به خود فرو شو
در نسخه توست اين لغت ضم
در حرف نخست باز يابي
اسرار زمين و آسمان هم
گر بر سر سر اين معما
افتاد دلت زهي مکرم
خوش باد شب و خجسته روزت
رو رو که جهان شدت مسلم
گنگ از دل درج سر به مسمار
چون شرح دهد زبان گنگم
يک ذره سپهر و هفت خورشيد
يک نم ز شراب چارکون يم
عطار ز سر عشق بر گوي
انوار صفات و ذات مبهم
تو نور هواي آن جهاني
بر خاک فتاده ناگهاني