شماره ١٥

کي باشد ازين نشيب نمناک
دل خيمه جان زند برافلاک
بستاند عقل جوهر از جان
بفشاند روح دامن از خاک
وين خيمه چار طاق ايوان
در حلقه عاشقان زند چاک
زهر است مزاج چار عنصر
اميد خلاص ازو چو ترياک
عشق است براق جان درين راه
تن کيست طفيليي به فتراک
آن لحظه که جان شود خرامان
در هودج کبريا بر افلاک
بر نغمه ارغنون توحيد
رقاص چو صوفيان چالاک
دست اندازان و پاي کوبان
در محفل قدسيان طربناک
از نام و نشان و دل مجرد
وز هستي و نيستي تن پاک
ني از صفت بهيميش وهم
ني از حجب طبيعيش باک
در مرتبه کمال کلي
ساکن شده است و خرم الاک
در ظل سرادقات الفت
راهي طلبد به سر وحدت