شماره ٥

زهي خاک درت ترياک اعظم
طفيلي وجودت کل عالم
زهي موسي عمران بر در تو
به هاروني ميان دربسته محکم
زهي دربان تو يعني که افلاک
شده چوبک زنت عيسي مريم
تو را شيطان مسلمان گشته جاويد
ولي پيچيده سر از پيش عالم
اگر با نام حق نامت نگويند
که را باشد مسلماني مسلم
نيايد خسته اي کو منکرت شد
بجز خاکستر خود هيچ مرهم
عدو گر بنگرد در تو به انکار
نماند مردمش در ديده محکم
نگين مي خواست از مهر تو گردون
از آن شد حلقه وش مانند خاتم
نگينش چون نشد مهر نبوت
لبان خويش نيلي کرد ازين غم
اگر در نطق آيم تا قيامت
نيارم گفت يک وصف تمامت