شماره ٦٠: يار پيمان شکنم با سر پيمان آمد

يار پيمان شکنم با سر پيمان آمد
دل پر درد مرا نوبت درمان آمد
اين چه ماهيست که کاشانه ما روشن کرد
وين چه شمعيست که بازم به شبستان آمد
بخت باز آمد و طالع در دولت بگشاد
مدعي رفت و مرا کار به سامان آمد
مي بياريد که ايام طرب روي نمود
گل بريزيد که آن سرو خرامان آمد
از سر لطف ببخشود بر احوال عبيد
مگرش رحم بدين ديده گريان آمد