شماره ٣٨: گرم عنايت او در بروي بگشايد

گرم عنايت او در بروي بگشايد
هزار دولتم از غيب روي بنمايد
نظر به گلشن روحانيون نيندازم
سرم به پايه کروبيان فرو نايد
وگر به حال پريشان ما کند نظري
ز روي لطف بر احوال ما ببخشايد
به پيش خاطرم ار کاينات عرضه کنند
ز کبر دامن همت بدان نيالايد
توان در آينه آن جمال جان ديدن
گرش به صيقل توفيق زنگ بزدايد
ورم ز پيش براند به جور حکم اوراست
پسند دوست بود هرچه دوست فرمايد
عبيد را کرمش تا نوازشي نکند
دلش ز غم نرهد خاطرش نياسايد