شماره ٧١٦: به رنگ بي جگران رگ به نيشتر دادن

به رنگ بي جگران رگ به نيشتر دادن
بود به دشمن خونخوار خود جگر دادن
به قيمت گل و مي ده اگر زري داري
که بهترين هنرهاست زر به زر دادن
گل سر سبد بوستان خلق من است
چو نخل سنگ بر سر خوردن و ثمر دادن
ز پرفشانيم اي شمع رو چه مي تابي؟
به من نخست نبايست بال و پر دادن
چه طعن لغزش مستانه مي زني بر من؟
به من ز دور نبايست بيشتر دادن
گشوده است در فيض رخنه ديوار
به باغبان چه ضرورست دردسر دادن؟
صدف ز ديده دريانژاد من دارد
ز ابر آب گرفتن، عوض گهر دادن
کمينه بازي مژگان خونفشان من است
عنان چو موج به درياي پر خط دادن
چو سايه سرو نهاده است سر به دنبالش
که ياد گيرد ازو پيچش کمر دادن
ترا که نامه بري هست چون فغان صائب
چه لازم است کتابت به نامه بر دادن؟