شماره ٧٠٢: نيست در روي زمين سيمبري بهتر ازين

نيست در روي زمين سيمبري بهتر ازين
نيست در عالم امکان پسري بهتر ازين
بي تکلف نفتاده است به خاک و نفتد
هرگز از عالم بالا، ثمري بهتر ازين
از بناگوش تو شد روي زمين مهتابي
آسمان ياد ندارد سحري بهتر ازين
شير مادر شمرد خون دل عاشق را
چرخ بي مهر ندارد پسري بهتر ازين
نيست در سلسله مور ميانان جهان
نازک اندام بت خوش کمري بهتر ازين
يوسف از شرم شکرخند تو زنداني شد
نيست در مصر حلاوت شکري بهتر ازين
مي چکد سيب زنخدان تو از تاب نگاه
باغ فردوس ندارد ثمري بهتر ازين
من ز يعقوب و تو کمتر نه اي از يوسف مصر
به نظر باختگان کن نظري بهتر ازين
حاش لله که کنم از تو شکايت، اما
مي توان خورد غم ما قدري بهتر ازين
خون ما پوست به تن مي درد از حسرت تيغ
رگ ما را نبود نيشتري بهتر ازين
بيخودي برد به جولانگه مقصود مرا
نيست بي بال و پران را سفري بهتر ازين
نرسد بال گل آلود به جايي صائب
از دل خاک برون آر سري بهتر ازين