شماره ٦٢١: چو تيغم پهلوي خود جاي ده جوهر تماشا کن

چو تيغم پهلوي خود جاي ده جوهر تماشا کن
بکش دست نوازش بر سرم ديگر تماشا کن
به تيغ طعنه بي جوهري خونم چه مي ريزي؟
چو آيينه مرا رويي بده، جوهر تماشا کن
مرا از کسوت بخت سيه عريان کن و بنگر
بيفشان ز اخگر من گرد، خاکستر تماشا کن
مباد آب در چشمت بگردد از فروغ او
بپوشان چشم را آنگاه اين گوهر تماشا کن
رگ خامي ندارم، ميوه شاخ بلندم من
عيار اين سخن از چهره چون زر تماشا کن
ندارم در جگر آهي، اگر باور نمي داري
بنه از استخوانم عود در مجمر تماشا کن
هلاکم کرد و مي سوزد به خاکم شمع کافوري
پس از عمري به من دلسوزي اختر تماشا کن
هزاران بوسه در پرواز گرد آن دهن بنگر
هجوم تشنگان را بر لب کوثر تماشا کن
بخوان در بوستان يک مصرع از اشعار من صائب
ميان عندليبان شورش محشر تماشا کن