شماره ٥٨٣: مي از خود آورد بيرون اياغ لاله رخساران

مي از خود آورد بيرون اياغ لاله رخساران
ازان پيوسته تر باشد دماغ لاله رخساران
دليل گمرهان است آتش سوزنده در شبها
چراغي نيست حاجت در سراغ لاله رخساران
ز آه سرد روي آتشين را نيست پروايي
به روي صبح مي خندد چراغ لاله رخساران
نظربازي کند هنگامه گرم آتش عذاران را
که تر گردد به يک شبنم دماغ لاله رخساران
ز خودداري نمي سازند کام خاکساران تر
اگر چه سرنگون باشد اياغ لاله رخساران
نگه را دور باش شرم در بيرون در سوزد
ندارد هيچ کس رنگي ز باغ لاله رخساران
نمي باشد تهي پاي چراغ از تيرگي صائب
سياهي کم نمي گردد ز داغ لاله رخساران