شماره ٥٤٣: دشمن از غمخانه من شاد مي آيد برون

دشمن از غمخانه من شاد مي آيد برون
سيل روشن زين خراب آباد مي آيد برون
دور گردان را به آتش رهنمايي مي کند
از سپند من اگر فرياد مي آيد برون
تا غبار خط ازان رخسار مي گردد بلند
عاشقان را گرد از بنياد مي آيد برون
شهپر دولت فلک پرواز مي گردد ز تيغ
اين هما از بيضه فولاد مي آيد برون
حاصل صورت پرستي غوطه در خون خوردن است
اين صدا از تيشه فرهاد مي آيد برون
رتبه آزادگي نتوان به کوشش يافتن
سرو و سوسن از زمين آزاد مي آيد برون
از فقير افزون توانگر آه حسرت مي کشد
دود بيش از خانه آباد مي آيد برون
ناله مظلوم استقبال ظالم مي کند
از کمان پيش از نشان فرياد مي آيد برون
سرخ رويي بي تعب صائب نمي آيد به دست
اين صدا از سيلي استاد مي آيد برون