شماره ٥١٨: گر نخارد ناخن مرغان سر مجنون من

گر نخارد ناخن مرغان سر مجنون من
کيست پردازد به جسم لاغر مجنون من؟
از خمار چشم ليلي همچنان خون مي خورم
گر شود ناف غزالان ساغر مجنون من
مانع طوفان نگردد جوش گوهر بحر را
کي شود سنگ ملامت لنگر مجنون من؟
مي تپم در خون چون داغ لاله از بي طاقتي
گر بود در دامن ليلي سر مجنون من
حلقه انصاف در گوشش کشم از پيچ و تاب
هر که را حرفي بود در جوهر مجنون من
صفحه مشق جنون دشت پيمايان عشق
هست فرد باطلي از دفتر مجنون من
فرصت خاريدن سر نيست مجنون مرا
مرغ مي خارد به پاگاهي سر مجنون من
درد و داغ عشق را از سينه گر بيرون دهم
مي شود عالم سياه از لشکر مجنون من
شير ناخن مي گذارد، بال مي ريزد عقاب
از شکوه عشق در بوم و بر مجنون من
نيست ممکن از غرور عشق سر بالا کنم
محمل ليلي گر آيد بر سر مجنون من
چون فلاخن کز گرانسنگي سبک جولان شود
سنگ طفلان مي شود بال و پر مجنون من
جلوه آتش کند صائب به چشم شبروان
بس که سوزد ز آتش سودا سر مجنون من