شماره ٤٢١: در محبت راز سر پوشيده نتوان يافتن

در محبت راز سر پوشيده نتوان يافتن
در قيامت نامه پيچيده نتوان يافتن
مور را ملک سليمان درنمي آيد به چشم
در قيامت ديده ناديده نتوان يافتن
از رگ خامي اثر در باده جوشيده نيست
خواب در چشم به خون غلطيده نتوان يافتن
صيقل آيينه آب روان استادگي است
بي تامل گوهر سنجيده نتوان يافتن
دل به زلف و وعده پا در هواي او مبند
راستي در موي آتش ديده نتوان يافتن
شرم حسن از باده گلگون شود هشيارتر
دولت بيدار را خوابيده نتوان يافتن
دامن تسليم را صائب به دست آورده ايم
در بساط ما دل غم ديده نتوان يافتن