شماره ٤٠٦: پيش اهل دل ادب منظور بايد داشتن

پيش اهل دل ادب منظور بايد داشتن
با کمال قرب خود را دور بايد داشتن
سر نبايد تافتن از گفتگوي حق به تيغ
پاس حرف خويش چون منصور بايد داشتن
چشم شور از نعمت فردوس لذت مي برد
درد و داغ عشق را مستور بايد داشتن
گريه کردن پيش بي دردان ندارد حاصلي
تخم را پاس از زمين شور بايد داشتن
تا به شيريني سرآيد روزگار زندگي
نفس را قانع به تلخ و شور بايد داشتن
برنمي آيد دل نازک به استيلاي عشق
شيشه را پاس از مي پر زور بايد داشتن
در چنين عهدي که از روشندلان آثار نيست
در بغل آيينه را مستور بايد داشتن
از فروغ هر شراري سوختن دون همتي است
شرمي از روي چراغ طور بايد داشتن
چشم او در روزگار خط قيامت مي کند
در بهاران مست را معذور بايد داشتن
گر بود روي زمين در حلقه فرمان تو
چون سليمان دست پيش مور بايد داشتن
شمع اگر صائب صلاي گرد سرگشتن دهد
خاطر پروانه را منظور بايد داشتن