شماره ٣٢١: کام دل ازان غنچه مستور گرفتيم

کام دل ازان غنچه مستور گرفتيم
صد تنگ شکر از دهن مور گرفتيم
آخر ز بيابان جنون سر بدر آورد
هر چند عنان دل پرشور گرفتيم
برديم ز خط راه به آن کان ملاحت
اين چاشني از نشتر زنبور گرفتيم
از ناله شبگير رسيديم به منزل
ما دزد خود آخر شب ديجور گرفتيم
رفتيم به صحراي شکر خيز قناعت
صد تنگ شکر از دهن مور گرفتيم
صائب ز گريبان قلم سر بدر آورد
هر چند که خود را ز سخن دور گرفتيم