شماره ٢١٣: اول سري به رخنه ديوار مي کشم

اول سري به رخنه ديوار مي کشم
ديگر به آشيانه خود خار مي کشم
سوزن تمام چشم شد از انتظار و من
با ناخن شکسته ز پا خار مي کشم
چون زاهدان به مهره گل دل نبسته ام
از سبحه بيش غيرت ز نار مي کشم
امسال خنده ام نه چو گل از ته دل است
خميازه بر شکفتگي پار مي کشم
از خار خار تيغ به تن پوست مي درد
از خون فزون ز نيشتر آزار مي کشم
دارم به هر دو دست دل نازک ترا
از موم گرد آينه ديوار مي کشم
در حلقه جنون به چه رو سر درآورم؟
داغم به فرق و منت دستار مي کشم
در حلقه جنون به چه رو سر درآورم؟
داغم به فرق و منت دستار مي کشم
با شانه دست کرده يکي در شکست من
دست از ميان طره طرار مي کشم
آيينه ام، به جامه خاکستري خوشم
از بخت سبز زحمت زنگار مي کشم
صائب ز کوچه گردي زلف آمدم به تنگ
خود را به گوشه دهن يار مي کشم