شماره ١٥٤: چو عکس چهره خود در پياله مي بينم

چو عکس چهره خود در پياله مي بينم
خزان در آينه برگ لاله مي بينم
چرا به دست طبيبان دهم گريبان را
علاج خود ز شراب دو ساله مي بينم
بياض گردن ميناست صبح صادق من
هلال عيد ز موج پياله مي بينم
مرا ز سير چمن غم، ترا نشاط رسد
تو خنده گل و من داغ لاله مي بينم
گذشته است هلال رکابم از خورشيد
من از فلک زدگي سوي هاله مي بينم
درين چمن به چه اميد تن زنم صائب
گشاد کار خود از آه و ناله مي بينم