شماره ١٤١: منم که قيمت ياقوت داغ مي دانم

منم که قيمت ياقوت داغ مي دانم
سرشک را گهر شبچراغ مي دانم
نمي دهم به دو عالم جنون يکدمه را
ستاره سوخته ام قدر داغ مي دانم
چه لازم است به جام آشنا کنم لب را
نمک فشاني شور دماغ مي دانم
ز پر شکستگيم بر ستم دلير مشو
که راه رخنه ديوار باغ مي دانم
ستاره ريزي کلک سيه زبان صائب
ز فيض خوردن دود چراغ مي دانم