شماره ٩٣: گذشت عمر سبکرو به خورد و خواب تمام

گذشت عمر سبکرو به خورد و خواب تمام
به شوره زار مرا صرف گشت آب تمام
چه حاصل است ز قرب گهر چو رشته مرا
چو مد عمر سرآمد به پيچ و تاب تمام
چو ماه نو به تمامي به هم شکن خود را
که در دو هفته کند بازت آفتاب تمام
چه حاجت است به تسبيح سال، عمر مرا
که مي شود به يک انگشت اين حساب تمام
نگشته است چنان روي ما سيه ز گناه
که روسياهي ما را کند خضاب تمام
تمامي دل عاشق به درد و داغ بود
اگر به گنج شود خانه خراب تمام
به چشم روشن خود پاي ميهمان جاده
که هيچ خانه زين نيست بي رکاب تمام
مده غبار به خاطر ز خط مشکين راه
که حس گردد ازين عنبرين نقاب تمام
در آن چمن که تو از رخ نقاب برداري
نسيم دفتر گل را دهد به آب تمام
مگر نسيم به گلزار بوي زلف تو برد
که خون لاله و گل گشت مشک ناب تمام
کسي نظر ز سراپاي او کجا فکند
که هست دفتر گل فرد انتخاب تمام
صفاي آن لب ميگون ز خط سبز افزود
چنان که از رگ تلخي شود شراب تمام
ز ابر رحمت عشق است آبداري حسن
که آب ديده بلبل بود گلاب تمام
ز باده تا عرق آلود گشت چهره يار
رساند خانه يک شهر را به آب تمام
دگر چه چاره کنم تا تو بي حجاب شوي
که مي به چشم تو شد پرده حجاب تمام
به چشم هر که چو مجنون شود بيابان گرد
سواد شهر بود آيه عذاب تمام
زبان کلک تو صائب هميشه گويا باد!
که هست فکر تو يکدست انتخاب تمام