شماره ٤٢: گوش ناز تو به فرياد حزين مي مالم

گوش ناز تو به فرياد حزين مي مالم
تا جبين هوس خود به زمين مي مالم
با لب تازه خطش چند سياهي بزند
چهره آب خضر را به زمين مي مالم
روي بر پاي تو مي مالم و مي مالم چشم
کاين منم بر کف پاي تو جبين مي مالم
منم آن جور وطن ديده که از ذوق سفر
رو به ديوار و در خانه زين مي مالم
بال بر هم زدنم در قفس از شادي نيست
دست بردست ز افسوس چنين مي مالم
روزگاري است که مشاطه فکرم صائب
رنگ بر چهره معني نمکين مي مالم