اگر اين بار مي آيد به دستم گردن مينا
چو درد مي نخواهم داشت دست از دامن مينا
خرابم مي کند بي لعل او در بزم ميخواران
تکلف کردن ساقي، تواضع کردن مينا
دو صبح صادقند از يک گريبان سربرآورده
يد بيضاي ساقي با بياض گردن مينا
دلم گلگل شکفت از التفات لعل سيرابش
شراب کهنه جان تازه آرد در تن مينا
دو چيز افتاده خوش از بزم ميخواران مرا صائب
ز پا افتادن ساقي، به سر غلطيدن مينا