شماره ٩٢

وصله اي از خرقه ما هرکه يافت
عارفانه خوش همي پوشد به جان
عاقبت روزي به منزل مي رسد
آنچنان رهرو که مي کوشد بجان
خم مي در جوش و ما مست و خراب
خوش بود رندي که مي جوشد بجان
مي به زاهد گر دهي ضايع شود
مي به رندي ده که مي نوشد بجان
هر که مهر سيد ما را خريد
يافت او نقدي که نفروشد بجان