شماره ٨٥

تا اعتباري کرده ام اين سايه و آن آفتاب
از اعتبار خويشتن بودم يکي و دو شدم
چون در حقيقت ذات من هرگز نمي گردد زجا
چون نامدم از هيچ جا آخر نگويي چو شدم
ما را اگر داري نظر در موج و در دريا نگر
چون او من است و من ويم هرگز نگويم او شدم
در شش جهت گشتم بسي در آرزوي روي او
تا يک جهت گرديده ام آسوده از شش سو شدم