شماره ٧٣

بنمود خيال او به خوابم
گفتم باشد مگر جمالش
بيدار شدم ز خواب مستي
نه نقش بماند و نه خيالش
نه من ماندم نه غير او هم
او ماند و کمال بر کمالش
از ما اثري نماند با ما
با او نبود کسي مجالش
درياب به ذوق نعمت الله
اين دولت و حال لايزالش