شماره ٥٨

آفتابي تو و ما سايه تو
احول است آن که يکي را به دو ديد
روي تو نور هم از روي تو يافت
چشم تو سرمه ز چشم تو کشيد
اين چنين خوش سخني مستانه
در خرابات که گفت و که شنيد