شماره ٢٠

ما سوي الله جز خيالي نيست مي بينم به خواب
اين چنين نقش خيالي لايق تعبير نيست
نور روي او به نور روي او ما ديده ايم
ديده بگشا و ببين کش حاجت تقرير نيست
در سر زلفش دل ما مدتي پا بسته شد
اين چنين ديوانه را خوشتر ازين زنجير نيست
کي رسد هرگز به مقصودي درين راه خدا
نوجواني کاندر اين ره هم رفيق پير نيست
گر نمي يابي مرادي آنهم از تقصير تست
ورنه بر درگاه او از هيچ رو تقصير نيست
گرچه جارالله کلام الله تفسيرش کنند
ارچه تفسير کبير است اين چنين تفسير نيست
نعمت الله سيد است و بنده سلطان خود
بر در درگاه او چون شاه ما يک مير نيست