شماره ٤

قرب صد سال عمر من بگذشت
قصد موري نکرده ام به خدا
نان خود خورده ام به کسب حلال
مال غير نخورده ام به خدا
در خرابات عشق رندانه
روزگاري سپرده ام به خدا
موي هستي به تيغ سرمستي
از سر خود سترده ام به خدا
تا عزيز خدا و خلق شدم
عزت کس نبرده ام به خدا
به خدا زنده ام به حق رسول
گرچه از خويش مرده ام به خدا
نفس خود به ياد سيد خويش
ذاکرانه شمرده ام به خدا