ربع مسکون چو از طريق شمار
            شد به فرسنگ بيست و چار هزار
         
        
            تو اگر واقفي به صرف و صروف
            بدلش کن به بيست و چار حروف
         
        
            ساعت شب چو ضم کني با روز
            خود بود بيست و چار آدم سوز
         
        
            قاف قول شهادتين ترا
            بي ريا و نفاق و کيف و مرا
         
        
            از همه عالمت برون آرد
            نه به آلت به کاف و نون آرد
         
        
            از وراي خرد سخن زو گو
            وردت اين بس که لا هو الا هو
         
        
            کلمه حق چو در شمار آمد
            عدد حرف بيست و چار آمد
         
        
            نيمي از بحر جان دوازده درج
            نيمي از چرخ دين دوازده برج
         
        
            درجها پر ز در اميد است
            برجها پر زماه و خورشيد است
         
        
            در درياي اين جهاني نه
            ماه و خورشيد آسماني نه
         
        
            در درياي عالم جبروت
            ماه و خورشيد آسمان سکوت