شماره ٤١٩: لولو خوشاب من از چنگ شد يکبارگي

لولو خوشاب من از چنگ شد يکبارگي
لاله سيراب من بي رنگ شد يکبارگي
دلبري را من به چنگ آورده بودم در جهان
اي دريغا دلبرم کز چنگ شد يکبارگي
جنگها بودي ميان ما و گاهي آشتي
آشتي اين بار الحق جنگ شد يکبارگي
بود نام و ننگ ما را پيش ازين هر جايگاه
اين بتر کامروز نامم ننگ شد يکبارگي
با رخ و اشکي چو زر سيماب و من چون موم نرم
کز دل چون سنگ آن بت سنگ شد يکبارگي
اين جهان روشن اندر هجر آن زيبا پسر
بر سنايي تيره گشت و تنگ شد يکبارگي