شماره ٤١١: اي آنکه رخ چو ماه داري

اي آنکه رخ چو ماه داري
رخساره من چو کاه داري
آيين دل سمنبران را
بر سيم ز سيب جاه داري
بر عرصه شطرنج خوبي
از لطف هزار شاه داري
در مجمع خيل خوبرويان
چون يوسف پيشگاه داري
هر لحظه رهي دگر نمايي
برگوي که چند راه داري
در شوخي دست برد خواهي
کز خوبي دستگاه داري
گر قتل سناييت گناهست
دانم که بسي گناه داري