شماره ٣٧٨: از عشق آن دو نرجس وز مهر آن دو لاله

از عشق آن دو نرجس وز مهر آن دو لاله
بي خواب و بي قرارم چون بر گلت کلاله
خدمت کنم به پيشت همچون صراحي از جان
تا برنهي لبم را بر لبت چون پياله
تا روز ژاله بارد از چشم همچو رودم
آري نکو نمايد بر روي لاله ژاله
دارم هزار بوسه بر روي و چشم تو من
گر ميدهي وگرنه بيرون کنم قباله
مهمان حسن داري سير از پي خرد را
مر تشنگان خود را ندهي يک پياله