شماره ٣٧٥: اي مهر تو بر سينه من مهر نهاده

اي مهر تو بر سينه من مهر نهاده
اي عشق تو از ديده من آب گشاده
بسته کمر بندگي تو همه احرار
از سر کله خواجگي و کبر نهاده
دستان دو دست تو به عيوق رسيده
آوازه آواز تو در شهر فتاده
ابدال شکسته همه در راه تو توبه
زهاد گرفته همه بر ياد تو باده
مسپر ره بيداد و ز غم کن دلم آزاد
اي داد تو ايزد ز ملاحت همه داده
پيوسته سنايي ز پي ديدن رويت
هم گوش بدر کرده و هم ديده نهاده