شماره ٣٦٤: اي خواب ز چشم من برون شو

اي خواب ز چشم من برون شو
اي مهر درين دلم فزون شو
اي ديده تو خون ناب مي ريز
اي قد کشيده سرنگون شو
آتش به صفات خويش در زن
از هستي خويشتن برون شو
زان سگ بچه اي به کتف برگير
ناگاه به رسته درون شو
ميگير درم قفا همي خور
با رندي و عيبها عيون شو
گر مسجد را همي نخواني
با مهتر تونيان بتون شو