شماره ٣٥٠: حلقه ارواح بينم گرد حلقه گوش تو

حلقه ارواح بينم گرد حلقه گوش تو
آفتاب و ماه بينم حامل شبپوش تو
بي دلان را نرگس گوياي تو خاموش کرد
عاشقان را کرد گويا پسته خاموش تو
تلخ نو شيرين ترست از شهد و شکر وقت کين
چون بود هنگام صلح و وصل رويت نوش تو
خواب خرگوش آمد از تو عاشقانت را نصيب
زين قبل سخره کند بر شير و بر خرگوش تو
مرغ وار اندر هواي تو همي پرد دلم
بر اميد آنکه سازد آشيان آغوش تو