شماره ٣٤١: جاويد زي اي تو جان شيرين

جاويد زي اي تو جان شيرين
هرگز دل تو مباد غمگين
از راه وفا گسسته اي دل
بر اسب جفا نهاده اي زين
عاشق ترم اي پسر ز خسرو
نيکوتري اي پسر ز شيرين
عاشق خوانند مرا و بي دل
زيبا خوانند ترا و شيرين
آنم من و صد هزار چندان
آني تو و صد هزار چندين
عشاق چو روي تو ببينند
و آن خال سياه و زلف مشکين
بر روي توام زنند احسنت
در عشق توام کنند تحسين
هرگاه که بايدت تماشا
شو چهره خويشتن همي بين
حقا که خوشست نوش کردن
بر چهره تو شراب نوشين