شماره ٣٣٨: اي رشک رخ حورا آخر چه جمالست اين

اي رشک رخ حورا آخر چه جمالست اين
وي سرو سمن سيما آخر چه کمالست اين
کوشم به وفاي تو کوشي به جفاي من
کس ني که ترا گويد آخر چه خيالست اين
نابوده شبي شادان از وصل تو اي جانان
در هجر مرا کشتي آخر چه وبالست اين
شد اصل همه شادي اي دوست وصال تو
اي اصل همه شادي آخر چه وصالست اين
هر گه که مرا بيني گويي که: مرا خواهي؟
گر مي ندهي عشوه آخر چه سوالست اين
خواهم که ترا بينم يک بار به هر ماهي
تن درندهي با من آخر چه ملالست اين
هر مرغ که زيرک تر هر مرد که عاقل تر
در شد به جوال تو آخر چه جوالست اين