شماره ٣٣١: مکن آن زلف را چو دال مکن

مکن آن زلف را چو دال مکن
با دل غمگنان جدال مکن
پرده راز عاشقان بمدر
کار بر کام بدسگال مکن
خون حرامست خيره خيره مريز
مي نبيلست در سفال مکن
حال خود عالمي کند حالي
فتنه نو ميار و حال مکن
اين چه چيزست و آن هميشه که تو
با خجسته هميشه فال مکن
با سنايي همه عتاب ميار
با خراباتيان نکال مکن