شماره ٣٢١: ايا معمار دين اول دل و دين را عمارت کن

ايا معمار دين اول دل و دين را عمارت کن
پس آنگه خيز و رندن را سحرگاهي زيارت کن
خرابات اي خراباتي به عين عقل چون ديدي
نهان از گوشه اي ما را به عين سر اشارت کن
بکش خط بر همه عالم ز بهر رند ميخانه
زيارت رند حضرت را برو مسح و طهارت کن
جهان کفر و ايمان را ز سوز عشق بر هم زن
عيار نيک بر کف گير و يک ساعت عبارت کن
به سيم و زر خراباتي همي با تو فرو نايد
تو با رند خراباتي به جان و دل تجارت کن
حرارت هاي نفساني بسوزد دينت را روزي
اگر در راه دين مردي علاج اين حرارت کن
ز دعوي گر کله داري سنايي را کلاهي نه
ز معني گر زيان بيني عبارت را کفارت کن