شماره ٣٠٨: چيست آن زلف بر آن روي پريشان کردن

چيست آن زلف بر آن روي پريشان کردن
طرف گلزار به زير کله پنهان کردن
زلف را شانه زدي باز چه رسم آوردي
کفر درهم شده را پرده ايمان کردن
اي گل باغ الاهي ز که آموخته اي
ديده ها را به دو رخسار گلستان کردن
خاک در ديده خورشيد زدن تا کي ازين
دامن شب را از روز گريبان کردن