شماره ٣٠٧: ني ني به ازين بايد با دوست وفا کردن

ني ني به ازين بايد با دوست وفا کردن
يا ني کم ازين بايد آهنگ جفا کردن
يا زشت بود گويي در کيش نکورويان
يک عهد به سر بردن يک قول وفا کردن
هم گفتن و هم کردن از سوختگان آيد
باز از چه شما خامان ناگفتن و ناکردن
باور نکنم قولت زيرا که ترا در دل
يک باديه ره فرقست از گفتن تاکردن
حاصل نبود کس را از عشق تو در دنيا
جز نامه سيه کردن جز عمر هبا کردن
خود ياد ندارد کس از زلف تو و چشمت
يک تار عطا دادن يک تير خطا کردن
از بلطمعي تا کي بوسي به رهي دادن
وز بلعجبي تا کي گوشي به ريا کردن
تا چند به طراري ما را به زبان و دل
يک باره بلي گفتن صد باره بلا کردن
تا چند به چالاکي ما را به قبول و رد
يک ماه رهي خواندن يکسال رها کردن
گر فوت شود روزي بد عهدي يک روزه
واجب شمري او را چون فرض قضا کردن
گر بوسه اي انديشم بر خاک سر کويت
صد شهر طمع داري در وقت بها کردن
در مجمع بت رويان تو بوسه دريغي خود
يا رسم بتان نبود از بوسه سخا کردن
يا خوب نبايد شد تا هم تو رهي هم ما
ورنه چو شدي باري خوبي به سزا کردن
يا فتنه نبايد شد تا کس نشود فتنه
ورنه چو شدي جانا اين قاعده نا کردن
هر لحظه يکي دون را صد «طال بقا» گويي
زيشان چه به کف داري زين «طال بقا» کردن
چون هست سنايي را اقبال و سنا از تو
واجب نبود او را مهجور سنا کردن
با اين ادب و حرمت حقا که روا نبود
سوداي شما پختن صفراي شما کردن