شماره ٣٠٢: قومي که به افلاس گرايد دل ايشان

قومي که به افلاس گرايد دل ايشان
جز کوي حقيقت نبود منزل ايشان
وقتي که شود کار برايشان همه مشکل
جز باده بگو حل که کند مشکل ايشان
گر چند قديمست خلاف گل و آتش
با آتش عشق ست موافق گل ايشان
با قافله مفلسي و مرحله عشق
جز بار ملامت نکشد محمل ايشان
پيدا ز صفاتست و نهانست معاني
در نفس عزيز و نفس مقبل ايشان
جز تربيت و تمشيت و صدق و صفا نيست
پيرايه و سرمايه جان و دل ايشان