شماره ٢٨٨: ما همه راه لب آن دلبر يغما زنيم

ما همه راه لب آن دلبر يغما زنيم
شکر او را به بوسه هر شبي يغما زنيم
هم توان از دو لبش شکر زدن يغما وليک
هر شبي راه لب آن دلبر يغما زنيم
ما چو وامق او چو عذرا ما چو رامين او چو ويس
رطل زيبد در چنين حالي اگر صهبا زنيم
شخص را مي وار هر شب در بر ويس افگنيم
بوسه وامق وار هر دم بر لب عذرا زنيم
بر بخفتن گاه صحبت در بر ما افگند
لب به بوسه گاه عشرت بر لب او ما زنيم
خوش بدست امروز و دي با آن نگارين عيش ما
خوشتر از امروز و دي فردا و پس فردا زنيم
گر وصال او به جور از ما ستاند روزگار
دست در عدل غياث الدين والدنيا زنيم