شماره ٢٨٤: خيز تا مي خوريم و غم نخوريم

خيز تا مي خوريم و غم نخوريم
وانده روز نامده نبريم
تا توانيم کرد با همه کس
رادمردي و مردمي سپريم
قصد آزار دوستان نکنيم
پرده راز دشمنان ندريم
نشنويم آنچه ناشنودنيست
زانچه ناگفتنيست درگذريم
ما که خواهيم جست عيب کسان
عيب خود بر خودي همي شمريم
اي که گفتي که عاقبت بنگر
ما نه مردان عاقبت نگريم
بنده نيکوان لاله رخيم
عاشق دلبران سيمبريم
شب نباشيم جز به مصطبه ها
روز هر سو به گلخني دگريم
مي کشان و مقامران دغا
همه از ما بهند و ما بتريم
پاکبازان هر دو عالم را
به گه باختن به جو نخريم
دوستار نگار و سرخ مييم
دشمن مال مادر و پدريم
پدران را خداي مزد دهاد
نه چو ما کس که ناخلف پسريم